ASA

آخرین نظرات

داستان وجدان صادق

دو تا پسر بچه داشتن با هم بازی می‌کردن… 

بچه‌ی اول چند تا تیله داشت و بچه‌ی دوم چند تایی شیرینی. 

بچه‌ی اول به دومی گفت: “من همه‌ی تیله‌هامو بهت می‌دم؛ تو همه شیرینی‌هاتو به من بده.”

بچه‌ی دوم قبول کرد. 

بچه‌ی اول بزرگترین و قشنگ‌ترین تیله رو یواشکی واسه خودش کنار گذاشت و بقیه رو به بچه‌ی دوم داد.

اما بچه‌ی دوم همون‌جوری که قول داده بود تمام شیرینی‌هاشو به دوستش داد. 

همون شب بچه‌ی دوم با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. 

ولی بچه‌ی اول نمی‌تونست بخوابه چون به این فکر می‌کرد که همونطوری که خودش بهترین تیله‌شو یواشکی پنهان کرده شاید دوستش هم مثل اون یه خورده از شیرینی‌هاشو قایم کرده و همه شیرینی‌ها رو بهش نداده! 

عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست. 

آرامش مال کسی است که صادق است… 

لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می‌کند،

آرامش دنیا مال کسی است که با وجدان صادق زندگی می‌کند… 

داستان کادوی تولد هجده سالگی

پسر ۱۶ ساله از مادرش پرسید : مامان برای تولد۱۸ سالگیم چی کادو می گیری؟

مادر: پسرم هنوز خیلی مونده

پسر ۱۷ساله شد. یک روز حالش بد شد،مادر او رابه بیمارستان انتقال داد،دکتر گفت پسرت بیماری قلبی داره .

پسر از مادرش پرسید : مامان من می میرم …؟ ! مادر فقط گریه کرد . 

پسر تحت درمان بود، همه ی فامیل برای تولد ۱۸ سالگی اش تدارک دیدند

وقتی پسر به خانه آمد متوجه نامه ای که روی تختش بود شد …

پسرم ؛ اگر این نامه را میخوانی یعنی همه چیز عالی انجام شده

یادته یک روز پرسیدی برای تولدت چی کادو می خوای؟

و من نمی دونستم چه جوابی بدم !

من قلبم رو به تو دادم،ازش مراقبت کن و تولدت مبارک. هیچ چیز تو دنیا بزرگتر از قلبِ مادرو عشقش نیس

 

داستان سیرک

یادم می آید وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند. به نظر می رسید پول زیادی نداشتند. 

شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد. بچه ها همگی با ادب بودند. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد. 

وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید:« چند عدد بلیط می خواهید؟» پدر جواب داد: « لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.» 

متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید:« ببخشید، گفتید چه قدر؟» متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. 

پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟

ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: « ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!» 

مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت:« متشکرم آقا.» 

پدر خانواده مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد.

بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم.

داستان بادیه نشین و اسب اصیل

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. 

بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. 

حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه‌نشین تعویض کند. 

باد‌یه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله‌ای باشم. 

روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ جاده‌ای دراز کشید. 

او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد

مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد. 

مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده‌ام و نمی‌توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. 

مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. 

مرد متوجه شد که گول بادیه‌نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم. 

بادیه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد. 

مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. 

برای هیچ‌کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی 

بادیه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟! 

مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد. 

بادیه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد

 داستان ارزش واقـعی

در اوزاکای ژاپن، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت.

مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.

صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.

یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد.

قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!

صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.

وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.

صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.

این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.

شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.

برگرفته از کتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر


تاریخچه تقلب و روشهای آن

روش های نوشتاری

 

1. نوشتن روی کف پا ، پس کله ، پشت گوش و ...

2. نوشتن روی دیوار ، روی میز ، پشت نیمکت ، زیر نیمکت ، پشت لباس یا مانتوی دانش آموز جلویی ، ...

3. نوشتن به روی دستمال کاغذی ، پاکت نامه ، ...

4. نوشتن و لوله کردن تقلب و جاسازی آن در حفره های مختلفی از جمله بینی ، دهن ، گوش ، فک پایین ، دریچه آئورت ، ...

 

روش های باکلاس

 

1. استفاده از ماشین حساب مهندسی

2. استفاده از موبایل

3. استفاده از آیینه ، موچین ، لوازم آرایشی ، فیلم ، عکس ، ...

 

روش های بی کلاس

 

1. شیره مالیدن بر سر یکی از بچه درس خون ها

2. خم کردن سر به روی ورقه ی طرف به صورت تابلو

 

توجه :

 

اگه در این امر تبحر کافی ندارید ، اصلاً سمت این کار نرید ؛ که عواقبی جز‌ء ضایع شدن و اخراج و تابلو شدن ندارد .


هشدار:این مطلب فقط جنبه ی شوخی و طنز دارد.

100 راه زندگی بهتر


۱- اشتباهاتتان را بپذیرید 

۲-از اشتباهات اطرافیان و دوستانتان بگذرید و چشم پوشی کنید 

۳-برای خودتان سرگرمی جدیدی انتخاب کنید 

۴-منظم باشید و نظم خاص و مورد قبول خود را اجرا کنید 

۵-دوستان جدیدی پیدا کنید 

۶-کار جدیدی پیدا کنید 

۷-رژیم غذاییتان را تغییر دهید 

۸-احساساتتان را روی کاغذ پیاده کنید. به عبارت دیگر برای خودتان یک دفترچه‌ی خاطرات تهیه کنید 

۹-جملات صبحگاهی خاص خود را پیدا کنید!( هر روز صبح یک جمله‌ی مثبت را بیان کنید) 

۱۰-به مسافرت بروید.

بقیه در ادامه مطلب........

8 راه پیشگیری از سرماخوردگی


1- شستشوی دستها.

2-جلوی عطسه و سرفه خود را با دستمال کاغذی بگیرید و نه دستها. 

3- دست نزدن به صورت (چون ویروس سرماخوردگی از راه چشمها، بینی و دهان وارد بدن میگردد) 

4- نوشیدن آب فراوان. 

5- ورزش کردن. 

6- سیگار نکشیدن. 

7- دوری گزیدن از افراد مبتلا به سرماخوردگی. 

8- برخورداری از یک رژیم غذایی معتدل سرشار از ویتامین. 

فواید خواندن آیت الکرسی

 

امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی که آیت الکرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الکرسیآیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت هر بتی که در جهان بود با صورت به زمین خورد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قومش گفت :"امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشید تا من عالم را بگردم و خبر بیاورم. 

ابلیس عالم را گشت تا به شهر مدینه رسید مردی را دید و از او سوال کرد: " دیشب چه حادثه ای اتفاق افتاد"

مرد گفت "رسول خدا فرمود:" آیه ای از گنج های عرش نازل شد که بت های جهان به خاطر آن آیه همگی با صورت به زمین خوردند. ابلیس بعد از شنیدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.

  • بقیه خواص و فواید را در ادامه مطلب مشاهده کنید.

10کار بدون موس

بیشتر کاربران تمایل به استفاده از ماوس برای تعامل با رایانه دارند اما جالب است بدانید که قابلیت‌های زیادی را می‌توان با استفاده از صفحه‌کلید انجام داد. با استفاده از صفحه‌کلید می‌توان برنامه‌ها را اجرا کرد، مروری بر پنجره‌های باز شده داشت، بر روی متون، ویرایش انجام داد و حتی ایمیل‌های نا‌خواسته را پاک کرد، تمام این کارها را بدون لمس ماوس به راحتی می‌توانید انجام دهید.

ممکن است اصول اولیه کار بار صفحه‌کلید را بلد باشید اما باز هم نگاهی به لیست ده‌ کاری که می‌توان بدون لمس ماوس انجام دهید داشته باشید، مطمئن باشید که ضرر نمی‌کنید.

بقیه مطلب را در ادامه مطلب ببینید.