ASA

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرایشگاه» ثبت شده است

داستان سلمانی

مشتری خوش تیپی وارد سلمانی یک شهر کوچک شد . آرایشگر ساده با دیدن یک آدم شیک پوش و مرتب در مغازه اش ذوق زده شد و به گرمی از او استقبال کرد .سپس خمیر ریش را توی دستش خالی کرد . تف گنده ای به داخل آن انداخت و با فرچه شروع به مالیدن ان به صورت مشتری نمود !مشتری با عصبانیت پرسید : داخل خمیر ریش تف انداختی ؟

سلمانی جواب داد : چون شما مشتری مخصوص ما هستید این کار را کرده ام. برای مشتریان معمولی مستقیماً توی صورتشان می اندازم