داستان دروغگوی
حرفه ای
افسر
راهنمائی یه آقایی رو به علت سرعت غیرمجاز نگه می داره.
افسر-می
شه گواهینامه تون رو ببینم؟
راننده-گواهینامه
ندارم .بعد از پنجمین تخلفم باطلش کردن.
افسر-میشه
کارت ماشینتون رو ببینم؟
-این
ماشین من نیست ! من این ماشینو دزدیده ام !!!
-این
ماشین دزدیه؟
-
آره همینطوره ولی بذار یه کم فکر کنم !فکر کنم وقتی داشتم تفنگم رو می زاشتم تو
داشبورد کارت ماشین صاحبش رو دیدم!
-یعنی
تو داشبورد یه تفنگ هست؟
-
بله .همون تفنگی که باهاش خانم صاحب ماشین رو کشتم و بعدش هم جنازه اش رو گذاشتم
تو صندوق عقب .
--یه
جسد تو صندوق عقب ماشینه ؟
بله
قربان همینطوره!!!
با
شنیدن این حرف افسر سریعا با مافوقش (سروان )تماس می گیره.طولی نمی کشه که
ماشینهای پلیس ماشین مرد رو محاصره می کنن و سروان برای حل این قضیه پیچیده به پیش
مرد می آد.
سروان:-ببخشید
آقا میشه گواهینامه تون رو ببینم ؟
مرد:-
بله بفرمائید !!
گواهینامه
مرد کاملا صحیح بود!
سروان:-این
ماشین مال کیه؟
مرد:-مال
خودمه جناب سروان .اینم کارتش !
اوراق
ماشین درست بود و ماشین مال خود مرد بود!
-
میشه خیلی آروم داشبورد رو باز کنی تا ببینم تفنگی تو اون هست یا نه؟
-
البته جناب سروان ولی مطمئن باشین که تفنگی اون تو نیست !!
واقعا
هم هیچ تفنگی اون تو نبود !
-
میشه صندوق عقب رو بزنین بالا .به من گفتن که یه جسد اون تویه !!
-
ایرادی نداره
مرد
در صندوق عقب رو باز می کنه و صد البته که جسدی اون تو نیست !!!
سروان:-
من که سر در نمی آرم .افسری که جلوی شما رو گرفته به من گفت که شما گواهینامه
ندارین،این ماشین رو دزدیدین ،تو داشبوردتون یه تفنگ دارین و یه جسد هم تو صندوق
عقبتونه !!!
مرد:-
عجب !!! ، شرط می بندم که این دروغگو به شما گفته که من تند هم می رفتم